۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

اخراج درسا اله‌وردی ، دانشجوی بهائی دانشگاه گرگان

درسا اله‌وردی دانشجوی ورودی ۹۰ رشته‌ی مهندسی مکانیک ماشین‌های کشاورزی دانشگاه گرگان از دانشگاه اخراح شد

به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان  از جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، این دانشجو در روز ۳۰ آبان‌ماه امسال طی تماس تلفنی متوجه می‌شود که به دلیل نقص پرونده باید به سازمان سنجش مراجعه کند. روز دوم آذر ماه در پی مراجعه این دانشجو، به وی ابلاغ می‌شود که به دلیل اعتقاد به “آیین بهائی” از دانشگاه اخراج شده است.
لازم به توضیح است که تنها در سال ۱۳۹۰ بیش از ۲۰ دانشجوی بهائی به دلیل “اعتقاد به آئین بهائی” از دانشگاه‌های مختلف نظیر صنعتی اصفهان، صنعتی شریف و دانشگاه شیراز اخراج شدند. از این جمله می‌توان به روح‌الله تشکر، بشیر تشکر، البرز نورانی، آوا توکلی، مونا مومنی، ارکیده آقایی، حنانه کنعانی، هومن رحمانیان، ملیکا وزیرزاده، نورا سهرنگی، فرنود جهانگیری، پویا محمّدی، شیده آبادی، دلارا دارابی، صهبا متحدین، سمیرا غلامی، شیما رنجبر، شادی مودی و نگار صالحی اشاره کرد.
لازم به یادآوری است که ده‌ها دانشجوی بهائی دیگر نیز امسال به دلیل “نقص پرونده” در مرحله انتخاب رشته از ورود به دانشگاه محروم شدند.
در همین خصوص درسا اله‌وردی دل‌نوشته‌ای نوشته است که متن آن به شرح زیر است:
شش صبح روز نوزدهم شهریور ماه سال ۱۳۹۰ با اضطراب از خواب برخاستم. تا ساعت ۱۲ دیشب هیچ خبری از اسامی پذیرفته شدگان کنکور سراسری در سایت سازمان سنجش نبود. در این فکر بودم که آیا قبول شده ام یا نه؟ شاید برای من هم نقص پرونده زده باشند و یا… . حس غریبی بود… . اندکی بعد… خدایا چه میدیدم؟!
اللهوردی گرجی-درسا مهندسی مکانیک ماشینهای کشاورزی-دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان-روزانه
قبول شدم… فریادی از شوق… لحظه اى که میدانم براى خیلى ها آشناست. مرورى بر آینده در ذهنم کردم،و آینده اى زیبا را براى خود برنامه ریزى کردم چرا که حالا فکر میکردم به آرزوی همیشگی ام که همانا راه یافتن به دانشگاه بود دست یافته ام. فورا سایتها را چک کردم تا از نحوه ثبتنام و مدارک مورد نیاز برای آن آگاه شوم.
۲۳ شهریور ماه ۱۳۹۰
بالاخره روز ثبتنام فرارسید. هیجانی خاص تمام وجودم را فراگرفته بود. امروز قرار بود آینده ام را بسازم و به آرزوهایم رنگ جدیدی ببخشم. اما از اینکه باز هم تاریخ برایم تکرار شود واهمه داشتم. به یاد سالها قبل افتادم. روزی که اسامی پذیرفته شدگان مدرسه نمونه دولتی در مقطع دبیرستان را اعلام کرده بودند و من در کمال ناباوری دیدم که اسم من در میان پذیرفته شدگان نیست در حالی که مطمئن بودم در امتحان به همه سوالها پاسخ درست داده ام و پس از پیگیریهای بسیار متوجه وجود کارنامه آزمون شدم. وقتی به مدرسه مراجعه و کارنامه را دریافت نمودم یکی از مسئولان گفت: “واقعا جای تاسف دارد. تفاوت ترازی که تو بدون سهمیه در آزمون کسب کرده ای با تراز قویترین دانش آموزی که باسهمیه در این دبیرستان پذیرفته و ثبتنام شده خیلی زیاد است و من از اینکه چنین دانش آموزی را از دست میدهم واقعا متاسفم.”
من هم متاسف بودم از اینکه در کشوری زندگی میکردم که با وجود اینکه شعارش :ز گهواره تا گور دانش بجوی” و روش راستین آن “اطلبوا العلم ولو بالسین” است چنین ناعادلانه از تحصیل در مدرسه ای که حق مسلم من بود محروم میشدم اما خیلی هم برایم عجیب نبود. من هم یکی از صدها بهائی ای بودم که به صرف دین از حقوق حقه خود محروم میشدم. به هر حال الآن به دانشگاه راه یافته بودم. مراحل ثبتنام را با سردرگمی طی کردم چرا که در فرم ثبتنام در قسمت دین محلی برای درج دین بهائی و یا سایر ادیان وجود نداشت و چون نمیخواستم عقیده ام را کتمان کنم لذا به اجبار فقط توانستم در قسمت مذهب سایر مذاهب را انتخاب کرده و دین بهائی را ( که مذهب نیست بلکه یک دین مستقل است ) در قسمت مذهب یادداشت کنم.
بالاخره روز اول مهر و شروع ترم فرا رسید و من با شوق ادامه تحصیل وارد دانشگاه شدم. ادامه تحصیل… ادامه تحصیل… چیزی که آرزوی همه جوانان و خانواده های آنان است…. به چشم بر هم زدنی دو ماه گذشت و من هر روز را با این ذهنیت میگذراندم که پس از گذشت چهار سال فارغ التحصیل شده و میتوانم به عنوان یک مهندس به جامعه ام خدمت کنم. گهگاه به یاد صحبتهای مدیر مدرسه دوران راهنمایی ام ( من در دوران راهنمائی از معدود بهائیانی بودم که در مدرسه نمونه دولتی درس میخواندم) می افتادم که میگفت: ” تو جای بچه های دیگر را تنگ کرده ای. چرا تو که به دانشگاه راه پیدا نمیکنی باید در این مدرسه درس بخوانی؟ این مدرسه جایگاه دانش آموزانی است که در آینده تحصیلات عالی خواهند داشت نه تو… .” و حالا دوست داشتم او اینجا بود و مرا میدید که دانشجو شده ام.
اما از طرفی هم نگران بودم. نکند امروز آخرین روزی باشد که در این دانشگاه درس میخوانم و سرانجام در روز سی ام آبان ماه طی یک تماس تلفنی به من گفته شد که برای رفع نقص پرونده ام باید به سازمان سنجش و آموزش کشور واقع در تهران مراجعه کنم. جالب اینجا بود که من بارها برای اطلاع از اینکه در پرونده ام نقصی وجود دارد یا خیر به بخش مربوطه مراجعه کرده بودم و به من این اطمینان داده شده بود که هیچ نقصی در پرونده ام وجود ندارد و با توجه به این مطلب پس از آن تماس تلفنی دریافتم تنها نقص موجود در پرونده ام این است که من بهائی هستم.
دو روز بعد یعنی دوم آذر ماه به سازمان سنجش و آموزش کشور مراجعه کردیم. خوشبختانه و یا متاسفانه در آنجا صراحتا به ما گفته شد که به دلیل بهائی بودن از دانشگاه اخراج شده و حق ادامه تحصیل نداریم. نامه ای برای احقاق حق خود نوشتیم و خواهش کردیم به آن رسیدگی کنند. هرچند میدانستیم هیچ کدام از این کارها فایده ای ندارد اما در دل دعا میکردیم:” الهی… امرا را عدل عنایت فرما و علما را انصاف…”.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر